اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی به هرجا که بودم
مرا می شکستی، مرا می شکستی
اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی به هرجا که بودم
مرا می شکستی، مرا می شکستی
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم
چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم
اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم
چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم
یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم
سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟
مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانهی مردانه میخواهی چه کار؟
نمیمیرد دلی کز عشق میگوید
و دستانی که در قلبی، نهال مهر میکارد
نمیخوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبیها
نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است
تو میمانی
در آواز پرستوهای آزاد و رها
آن سوی هر دیوار
تو میخوانی
بهاران با ترنمهای هر باران
تو میبینی
گل زیبای باورهای نابت، غنچه خواهد کرد
نهال پاک ایمانت، دوباره سبز خواهد شد
نسیم صبح،
عطر آن سلام مهربانت هدیه خواهد داد
و با امواج دریا
بوسه بر دستان ساحل میزنی با عشق
تو را با مرگ کاری نیست
تو، خاموشی نخواهی یافت
الهی روح زیبا در بدن داری
تو نامیرای جاویدی
تو در هر شعله میمانی
تو در هر کوچه باغ عاشقی
با مهر میخوانی
و آواز تو را
حتی سکوتت را
لبان مردمان شهر، میبوسد
دوباره عشق میجوشد
تو چون نوری
سیاهی میرود،
اما تو میمانی..
من همان شبان عاشقم
سینه چاک و ساکت و غریب
بیتکلف و رها
در خراب دشتهای دور
در پی تو میدوم
ساده و صبور
یک سبد ستاره چیدهام برای تو
یک سبد ستاره
کوزه ای پرآب
دستهای گل از نگاه آفتاب
یک عبا برای شانههای مهربان تو
در شبان سرد
چاروقی برای گامهای پرتوان تو
در هجوم درد
من همان بلال الکنم
در تلفط تو ناتوان
آه از عتاب!
تاریک کوچههای مرا آفتاب کن
با داغهای تازه، دلم را مجاب کن
ابری غریب در دل من رخنه کرده است
بر من بتاب، چشم مرا غرق آب کن
ای عشق ای تبلور آن آرزوی سبز
برخیز و چون سکوت، دلم را خطاب کن
ای تیغ سرخ زخم، کجا میروی چنین
محض رضای عشق، مرا انتخاب کن
ای عشق، زیر تیغ تو ما سر نهادهایم
لطفی اگر نمیکنی، اینک عتاب کن
آغاز مانور جنگ جهانی سوم
و شبیه سازی انفجارهای قاره ای
و آزمایش بمب های اتمی
بر تو مسئول ویژه برگزاری مراسم مبارک !!!
•.•.•.•.•.•.• اس ام اس چهارشنبه سوری •.•.•.•.•.•.•
دستانت را به من بده ، تا باهم از رو آتیش بپریم
آنان که سوختند ، همه تنها بودند
چهار شنبه سوری مبارک
•.•.•.•.•.•.• اس ام اس چهارشنبه سوری •.•.•.•.•.•.•
با یاد سرخی گونه هایت
درخشش چشمانت
سوزانندگی لبهات ، داغی عشقت
از رو آتیش میپرم ، دوستت دارم آتیش پاره
چهارشنبه سوری بر همگان مبارک باد
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو
براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو
براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن
براي عشق وصال كن ولي فرار نكن
براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش......
پدر دست هایت را دوست دارم
دست هایت بوی خدا
بوی عشق بوی امید می دهند
نه فقط بنــده به ذات ازلـی میـــنازد
نــاشر حکم ولایت به ولی مینــازد
گر بنازد به علی شیعه ندارد عجبی
عجب اینجاســت خدا هم به علی مینازد!!!
•.•.•.•.•.•.• اس ام اس تبریک روز مرد •.•.•.•.•.•.•
بگذار یــک بار دیــگر بگویــم :
که مــــــرد همیشه محبوب من
چقــدر دوستـــت دارم
در تنگاتنگ آغوش امن تــــو
چه لذتی از زن بودنم میبرم!!!
تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد
یک بار قسمت کردم ، چندین برابر شد . . .
کسی ما را نمی پرسد کسی ما را نمی جوید
کسی تنهایی مارا نمی گرید
دلم در حسرت یک دست
دلم در حسرت یک دوست
دلم در حسرت یک بی ریای مهربان ماندست
و اما با توام ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی
کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی
کدامین آشنا آیا به جشن چلچراغ عشق مهمان میکند ما را
بگو ای دوست
بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی
تو که حتی شبی را هم به خواب من نمی آیی
تو حتی روزهای تلخ نامردی
نگاهت التیام دستهایت را دریغ از ما نمیکردی
من امشب با تمام خاطراتم با تو هم خواهم گفت
من امشب با تمام کودکیهایم برایت اشک خواهم ریخت
من امشب دفتر تقویم عمرم را به دست عاصی دریای ناآرام خواهم داد
همان دریا که میگفتی
که بغض شکوه هایم از گلویش موج خیزش زخم برمیداشت
بگو ای دوست بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی
کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی
غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمـدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی ...
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی ...
صلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم
حالا که سهم من نشدی کم بیاورم
دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم
تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم
میخواستم که چشم تو را شاعری کنم
امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم
دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل
می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم
یادت که هست پای قراری که هیچ وقت.....
میخواستم برای تــــو مریـــــم بیاورم؟
حتی قرار بود که من ابر باشم و
باران عاشقانـــه ی نم نم بیاورم
کلّــی قرار با تــــو ولی بی قرار من
اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم
......
اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم
باعث شود بـــه زندگیت غـــــم بیــاورم
حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم
عمراً دوباره رو به جهنّـــــم بیاورم
خود را عوض کنم و برایت به هر طریق
از زیــــر سنگ هم شده٬ آدم بیــــاورم
بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت
یا باز هـــم بهــــانه ی محکم بیاورم؟
می رسد روزی که فریاد و فغان ها سر کنی
می رسد روزی که احساس مرا باور کنی
می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خویش
خاطرات رفته ام را مو ز مو از بر کنی
می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار
نامه هایی را که با دریای اشکت تر کنی
می رسد روزی که تنها در مسیر بی کسی
بوته های وحشی گل را ز غم پرپر کنی
می رسد روزی که صبرت سر شود در پای من
آن زمان احساس امروز مرا باور کنی
برای تا ابد ماندن باید رفت گاهی به قلب کسی
گاهی از قلب کسی . من نیز برای ماندن در کنار تو و خاطرات تو باید بروم
گاهی برای بیان دوست داشتنت باید از آنچه دوست داری بگذری
من از تو خواهم گذشت تا بدانی تو را بیشتر از خویش دوست دارم
میدانم برای جاودانه شدن باید رفت تا امروز و فردای تو غرق در آرامش شود
که من شادم با لحظات خوش و شاد تو
بگذار در قاب چشمانت یک بار دیگر خود را ببینم
من خود را در چشمهای سرد و بی عاطفه ات و تو خود را در اشکهای گرم و روانم ببین
بگذار حرفهایم را ترانه کنم و برایت بسرایم
من غزل عاشقی بخوانم و تو غزل خداحافظی
من هیچ وقت از تو سیر نخواهم شد
اما بگذار یک دل سیر ببینمت
ای که با نسیم آرام آمدی و چون برق و باد رفتی
دلم را به کجا می بری ؟
من هنوز هستم
....
حالا كه تو دوستم نداري چه كنم؟ ...با درد بزرگ بي قراري چه كنم؟
گيرم كه كنم عشق تو از سينه برون ...با اين همه زخم يادگاري چه كنم؟
نيست ترسم فقط از تنهايي ...با حسرت تلخ اين جدايي چه كنم؟
پر بود هواي دلم از دلتنگي ...گفتي كه كنم دل از تو خالي چه كنم؟
اينجا كه نفس كشيدنم اجباريست ...با قصه ي جبر زندگاني چه كنم؟
رفتي و شدم من پر از اين فكر غريب ...حالا كه تو دوستم نداري چه كنم؟
برات میمیرم عشقم...
وبرای تو ماندن بپای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛
وچه تلخ وغم انگیز است، دور از توبودن، برای تو گریستن؛
و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ ایکاش می دانستی بدون تو،
مرگ گواراترین زندگیست؛ بدون تو وبه دور ازدستهای مهربانت،
زندگی چه تلخ وناشکیباست. ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست،
دوست دارم تا اخرين باقيمانده ی جانم تو را عاشق كنم
زندگی من در زلالی چشمان تو خلاصه شده
زندگی من در نفس های بازدم تو جاری شده
زندگی من در همين از تو نوشتن ها وسعت يافته
نفس كشيدن من تنها با ياد اوری زنده بودن تو امكان پذير است
همين كه گاه نگاه چشمان پر از عشق يا سردی تو را ميبينم برايم كافی است و قانع
كننده است كه زندگی زيباست
اگر روزی از ديار من سفر كنی با چشمانی نابينا شده از گريستن در نبودت جای
قدمهايت را بر روی سنگفرش خيابان گل باران ميكنم
I LOVE YOU
برای دوست داشتنت
محتاج دیدنت نیستم...
F
اگر چه نگاهت آرامم می کند
محتاج سخن گفتن با تو نیستم...
اگر چه صدایت دلم را می لرزاند
محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...
اگر چه برای تکیه کردن ،
شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!
دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم
دوست دارم بدانی ،
حتی اگر کنارم نباشی ...
باز هم ،
نگاهت می کنم ...
صدایت را می شنوم ...
به تو تکیه می کنم
همیشه با منی ،
و همیشه با تو هستم،
هر جا که باشی!......
دلم در حسرت یک دوست
کسی ما را نمی پرسد کسی ما را نمی جوید
کسی تنهایی مارا نمی گرید
دلم در حسرت یک دست
دلم در حسرت یک دوست
دلم در حسرت یک بی ریای مهربان ماندست
و اما با توام ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی
کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی
کدامین آشنا آیا به جشن چلچراغ عشق مهمان میکند ما را
بگو ای دوست
بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی
تو که حتی شبی را هم به خواب من نمی آیی
تو حتی روزهای تلخ نامردی
نگاهت التیام دستهایت را دریغ از ما نمیکردی
من امشب با تمام خاطراتم با تو هم خواهم گفت
من امشب با تمام کودکیهایم برایت اشک خواهم ریخت
من امشب دفتر تقویم عمرم را به دست عاصی دریای ناآرام خواهم داد
همان دریا که میگفتی
که بغض شکوه هایم از گلویش موج خیزش زخم برمیداشت
بگو ای دوست بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی
کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی