حالا كه تو دوستم نداري چه كنم؟ ...با درد بزرگ بي قراري چه كنم؟
گيرم كه كنم عشق تو از سينه برون ...با اين همه زخم يادگاري چه كنم؟
نيست ترسم فقط از تنهايي ...با حسرت تلخ اين جدايي چه كنم؟
پر بود هواي دلم از دلتنگي ...گفتي كه كنم دل از تو خالي چه كنم؟
اينجا كه نفس كشيدنم اجباريست ...با قصه ي جبر زندگاني چه كنم؟
رفتي و شدم من پر از اين فكر غريب ...حالا كه تو دوستم نداري چه كنم؟
برات میمیرم عشقم...